توسط حمیدرضاآفریده
| پنجشنبه سوم فروردین ۱۳۸۵ | ۷:۰ ب.ظ

در روزهاي پاياني سال 84 نيز يك بار ديگرهنرمندان و دوستاران هنر مقابل تالار وحدت گردآمدند تا يكي ديگر از عزيزانشان را به خاك بسپارند.
امروز استاد علي تجويدي در خاك آرام ميگيرد تا براي هميشه از نواي ساز اين پيشكسوت هنرموسيقي محروم بمانيم.
به گزارش خبرنگار هنري ايسنا، مراسم تشييع پيكر هنرمند فقيد استاد علي تجويدي با حضور مردم وهنرمندان امروز صبح از مقابل تالار وحدت برگزار شد.
همايون خرم از اساتيد موسيقي ايراني در ابتداي اين مراسم در سخناني اظهار داشت: هنرمندان هميشه با آثارشان شناخته ميشوند و حضور اين همه جمعيت، به خصوص حضور جوانان، نشان ميدهد كه هنر و شخصيت مرحوم استاد علي تجويدي چه جايگاهي در ميان مردم دارد.
وي در ادامه گفت: تجويدي به فرهنگ موسيقي ايران خدمت كرد او كتابهايي نگاشته و دستگاههاي ايراني به همراه آوازها و متعلقات آن نوشته است كه اميدوارم مسوولان ارشاد كارهاي اين استاد بزرگ را منتشر كنند.
به گفته خرم او علاوه بر هنر موسيقي، داراي صفات اخلاقي بسياري بود و نسبت به دوستان و استادان و حتي شاگردانش بسيار با محبت عمل ميكرد.
محمدسرير نيز در اين مراسم در سخناني گفت: استاد تجويدي، حلقه پيوند نسل دوم و سوم موسيقي ايران بود
و اميدوارم «شعله كارواني» كه استاد برافروخته، در اختيار جوانان قرار گيرد و جوانان ادامه دهنده راه اين استاد بزرگ باشند.
استاد علي تجويدي آهنگساز و نوازنده ويولون صبح چهارشنبه پس از چندي كه تحت مراقبتهاي پزشکي در منزل و بيمارستان قرار داشت، درگذشت.

خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
هفده آذر هفتادودو بود انگار. من با یک واکمن و علی هم با دوربین رفتیم تالار وحدت. مراسم تشییع جواد معروفی بود. خیلیها را آنروز دیدیم. اکبر محسنی، فریدون حافظی، فخرالدینی و... علی تجویدی. زود آمده بود. ایستاده بود به انتظار. از عکسهای علی چیزی نماند. همه سوخت. اگر بود حالا عکس تجویدی را میگذاشتم اینجا. مردی با موهایی که یکدست شانه شده بود و کت و شلوار قهوهای و کراوات. خالق آثاری مثل ديدی که رسوا شد دلم، آتش کاروان، سفرکرده، مرا عاشق شيدا، میگذرم، آشفته حالی، صبرم عطا کن، آزاده و ياد کودکی و... صفحه ی رقص پروانه اش را دارم اما گرامافون نیست تا امشب آن را بشنوم. عکسها سوخت اما صدای خیلیها برایم ماند از جمله صدای علی تجویدی تا بعدها بگذارمش درجایی
تجویدی پنج سال در بستر بیماری ماند. میگفتند تاب شنیدن آثار خودش را ندارد. عذاب میکشید از این که دیگر نمیتوانست آهنگ بسازد. در نواری که من از او دارم میگوید: این قبیل هنرمندان هرگز نمردهاند و من هرگز دلم نمیآد که بگم مرحوم جواد معروفی. ایشان زنده هستند. تجویدی هم زنده است. میدانم. خیلی جملهی پیش پا افتادهایست اما واقعیت این است که آثارش تا وقتی شنیده میشوند او هم زنده است. به هرحال واقعیت این است که تجویدی راحت شد. شتر پشت در را اگر بیش از حد معطل کنی خودت بیشتر عذاب میکشی. بهتر است در شرایطی که دیگر دلکشی نیست تا آهنگهات را جاودانه کند یا اگر هم باشد دیگردر این آشفته بازار متاعت خریداری ندارد و حتی رادیو هم از حضور جدی امثال تو خالیست و یک بار سازت را میشکنند و بار دیگر از تو تجلیل میکنند! بر پشت شتر بنشینی و بروی. رفتن همیشه تلخ نیست. در عزای اهل موسیقی ساز مینوازند ومن از این خوشتر سراغ ندارم. تجویدی هم با نوای خوش ویولن میرود. با صدای دلکش.رفتن اینجور وقتها پیوستن به آن تنهایی عمیقیست از چشم زمین و زمان پنهانت میکند.تجویدی پنهان شده از چشم من و ما. روشنک در ابتدای برنامه ای رادیویی میگوید: کمان دلنشین اثر هنرمند ارجمند تجویدیست. تجویدی در نوار من میگوید: وچه بهتر که آدم اینطور افتخار آمیز دنیا رو ترک کنه. تو دل مردم خودش باشه. مهم نیست. شتر مرگ راه افتاده و تجویدی و سازش را با خود میبرد. دلش اما پیش ماست تا یکبار دیگر با هم آشفتهحالیاش را بشنویم و با او بدرود کنیم. انگار به قول قدیمیها قسمت ما از سال هشتادوچهار مرگ بود .